کمونیسم یا بهشت موهوم مارکسیسم

 

 

گفتیم که مکتب مارکسیسم، یکی از مراحل ماتریالیسم تاریخی محسوب می شود. مارکسیسم خود دارای دو مرحله است:

مرحله سوسیالیسم و مرحله کمونیسم.

 نظرات مارکسیسم را پیرامون مرحله سوسیالیسم مورد نقد و بررسی قرار دادیم. در این جا مرحله کمونیسم را بررسی می نماییم. به اعتقاد مارکسیسم، کمونیسم مرحله نهایی تکامل جامعه انسانی است و بهشت موعود مارکسیسم به شمار
می رود.

 

این مرحله بر دو پایه اساسی قرار دارد

اول – از بین بردن مالکیت خصوصی در تمام زمینه های تولید سرمایه داری و تولید فردی و مصرف.
دوم – رهایی جامعه از حکومت و دولت.
رکن اول بر پایه قانون ارزش کار قرار ندارد، بلکه بر اساس این فرض است که ثروتها در جامعه سوسیالیسم، بسیار فراوان می گردد و نیروهای تولید کننده بسیار رشد می نمایند. در چنین جامعه ای، دیگر مالکیت نسبت به محصولات مصرفی مفهومی ندارد تا چه رسد به مالکیت ابزار تولید، زیرا تمام افراد در جامعه کمونیستی، مایحتاج خویش را هر وقت که بخواهند به دست می آورند. از این رو توزیع ثروت در مرحله کمونیسم بر اساس «هرکس به اندازه نیازمندیش برخوردار می شود نه به میزان کارش» صورت می پذیرد و به هرکس به اندازه ای که نیازمندی هایش برآورده شود، داده خواهد شد. از طرفی ثروت جامعه در آن حدی است که می تواند تمام نیازها را تأمین نماید؛ لذا دیگر نیاز به مالکیت خصوصی، موردی ندارد. هیچ کالایی کمیاب نیست و به دست آوردن آن، موجب تداخل منافع افراد نخواهد بود. بدیهی است که نظریه کمونیسم یکی از دورترین نظریات نسبت به واقعیت های انسانی است؛ زیرا چگونه می توان تصور کرد که آدمیان، بدون هیچ انگیزه ای در سایه تأمین تمام نیازهای خویش با تمام توان به تولید بپردازند و چگونه می توان تصور نمود که طبیعت، آن چنان سخاوتمند می گردد که تمام مواد اولیه لازم برای این تولید انبوه را در اختیار آدمی گذارد.

همین تخیلی بودن کمونیسم، باعث گشت که مکتب مارکسیسم نتواند آن را در عمل پیاده کند و سرانجام به این شکست خویش اعتراف نمود. ماجرا از این قرار بود که لنین در ابتدا، سیاستی کاملا کمونیستی اتخاذ نمود و سعی کرد تا از این طریق، همه چیز بین تمام افراد جامعه تقسیم شود. زمین و ابزار تولید فردی را از صاحبان آن گرفت و به دنبال این اقدام، کشاورزان سر به شورش نهادند و دست از کار و تولید کشیدند. گرسنگی کشور را تحت فشار نهاد. دولت از تصمیم خویش منصرف شد و مجددا حق مالکیت را به کشاورزان باز گرداند. در سالهای (۳۰ – ۱۹۲۸)، انقلابی دیگر رخ داد و بار دیگر مالکیت خصوصی ملغی اعلام گشت. کشاورزان از تو دست به قیام زدند. دولت به کشتار و بازداشت آنان پرداخت. بنابر آماری که مقامات دولتی اعلام نمودند در حدود ۱۰۰ هزار نفر در این جریانات به قتل رسیدند. آماری که مخالفین حکومت میدادند به مراتب بیش از تعداد مذکور بود.
در اثر اعتصاب کشاورزان، (بحران سال ۱۹۳۲) نزدیک به 6 میلیون تن جان خویش را از دست دادند تا آنکه دولت برای مرتبه دوم از اقدام خویش عقب نشینی کرد و تصمیم گرفت که مقداری زمین و تعدادی حیوان و یک کلبه در اختیار کشاورزان قرار دهد، مشروط به آنکه مالکیت اصلی همچنان در دست دولت باقی بماند و کشاورز هم باید به جمعیت «مزارع اشتراکی کلخوز» که در کنترل دولت است، بپیوندد و دولت می تواند، هریک از اعضاء را هرگاه که اراده کند اخراج نماید.

اما رکن دوم جامعه کمونیستی، یعنی محو حکومت، یکی از شگفت انگیزترین نظرات مارکسیسم است. بر اساس اصول ماتریالیسم تاریخی، حکومت، زاییده تضادهای طبقاتی است؛ لذا پس از آنکه جامعه از همه آثار نظام طبقاتی پاکیزه شد، دیگر نیازی به تشکیل دولت باقی نمی ماند.
در این جا ما حق داریم بپرسیم: چگونه جامعه سوسیالیستی تبدیل به جامعه کمونیستی می گردد؟ به تعبیر دیگر چگونه از جامعه با دولت به جامعه بیدولت می رسیم؟ آیا این تبدیل یک تبدیل دفعی و انقلابی است؟ یا اینکه تدریجا دولت رو به ضعف می نهد و رفته رفته آنقدر ضعیف می شود تا کاملا محو شود؟
اگر این تبدیل و تحول از طریق انقلاب صورت پذیرد، یعنی انقلابی علیه حکومت پرولتاریا رخ دهد، باید پرسید که طبقه انقلابی چه کسانی خواهند بود؟ زیرا مارکسیسم مدعی است که انقلاب اجتماعی، همواره در میان طبقه ای به ظهور می رسد که نماینده دستگاه حکومتی نباشد. آیا در جامعه سوسیالیستی غیر از طبقه پرولتاريا، طبقه دیگری وجود دارد؟ به عنوان مثال آیا می توان گفت: گروهی سرمایه دار در جامعه سوسیالیستی وجود دارند که یک انقلاب کمونیستی برپا می کنند؟

اگر این تحول تدریجی باشد، چند اشکال پیدا می کند

اولا: چنین تحولی با قوانین دیالکتیکی ناسازگار است؛ زیرا طبق این قوانین، تغییرات کیفی همواره به صورت ناگهانی رخ می دهد نه تدریجی.
ثانية: واقعیات جامعه سوسیالیسم، این نظر را تأیید نمی کند؛ زیرا چگونه می توان تصور کرد که دولت در جامعه سوسیالیستی از مواضع خود و اهرم های قدرت به تدریج عقب برود و با دست خودش خود را نابود کند در حالی که هر حکومتی به بقای خویش، سخت پایبند است؟ اگر به ماهیت حکومت دیکتاتوری در دوران سوسیالیسم، نظری بیفکنیم، در می یابیم که محال است چنین حکومت دیکتاتوریی در جهت نابود ساختن خویش گام بردارد.
نیاز به حکومت یک نیاز دائمی است
حتى بر فرض اینکه یک معجزه خیالی هم رخ دهد و جامعه کمونیستی به وجود آید و تمام افراد به قدر توان خویش کار کنند و به میزان نیاز خویش بر دارند، در آن صورت هم باز باید دولتی باشد تا نیازمندی های افراد را مشخص نماید و نیازهای مختلف را هماهنگ کند تا در مورد یک کالا برخورد و اختلاف پیدا نشود. باید دولتی باشد. تاد. را تنظیم کند و برای تولید عمومی برنامه ریزی نماید.

در این جا به بررسی خود پیرامون مکتب مارکسیسم، پایان می دهیم و خلاصه آن جه تاکنون بیان نمودیم را در این جا ذکر می نماییم

١- نقد و بررسی ماتریالیسم تاریخی بر اساس اصول فلسفی آن؛ يعني: (مادی گرایی فلسفی و قوانین دیالکتیک).
۲- بررسی ماتریالیسم تاریخی از طریق قوانینی که خود عرضه می کند.
۳- بررسی کلی نظریه ماتریالیسم تاریخی از لحاظ مبانی فلسفی، روانی و علمی و بیان این نکته که این اصول، بنابر معیار اصلی تا چه حد صحت دارند. هم چنین اینکه مارکسیسم تا چه حد در عبور از موانع و مشکلاتی که بر سر راه آن قرار دارد، موفق
است.
– بررسی تفصیلی نظریات آن، پیرامون جامعه ابتدایی، جامعه برده داری، جامعه فئودالی، جامعه سرمایه داری و در پایان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی. بیان نمودیم که زیربنای علمی مکتب مارکسیسم، نادرست است و در هنگام پیاده کردن آن در عرصه جامعه نیز به شکست انجامیده است.
با بیان مطالب فوق، بی پایگی ادعاهای بزرگ و پر زرق و برق مارکسیسم، مانند علمی بودن و غیره اثبات می گردد. هر انسان آگاه و روشنفکری این حقیقت را در می یابد و با همان چوبی که سرمایه داری را می راند، مارکسیسم را نیز کنار می زند. در این صورت طبیعی است که با رد این دو نظریه باید جایگزینی برای آنها در نظر گرفت. تنها مکتبی که می تواند جایگزین این دو گردد، همانا اسلام است. از فصل آینده به بررسی مکتب سرمایه داری خواهیم پرداخت.


استاد گرام : محمدعلی استخری

محقق : حامد امجدیان


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *