پادشاهی به قصد شکار به همراه خدمتکارانش به بیرون شهر رفت . درمیانه راه کنیزکی زیبارو دید و دل بدو باخت و بر آن شد که او را به دست آرد و همراه خود به کاخ ببرد ، او با بذل مالی فراوان بر این مهم دست یافت . اما دیری نپائید که کنیزک بیمار شد و شاه طبیبان حاذق را از هر سو نزد خود فراخواند تا کنیزکش را درمان کنند . طبیبان هر کدام مدعی شدند که با …
متن کامل ” حکایت عاشق شدن پادشاهی بر کنیزکی و خریدن پادشاه ، کنیزک را ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
35) بشنوید ای دوستان این داستان / خود حقیقت نقد حال ماست آن
36) بود شاهی در زمانی پیش از این / ملک دنیا بودش و هم ملک دین
37) اتفاقا شاه روزی شد سوار / با خواص خویش از بهر شکار
38) یک کنیزک دید شه ، بر شاهراه / شد غلام آن کنیزک ، جان شاه
39) مرغ جانش در قفس چون می طپید / داد مال و آن کنیزک را خرید
40) چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک ، از قضا بیمار شد
41) آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان ، گرگ خر را در ربود
42) کوزه بودش ، آب می نامد به دست / آب را چون یافت ، خود کوزه شکست
43) شه ، طبیبان جمع کرد از چپ و راست / گفت : جان هر دو در دست شماست
44) جان من سهل است ، جان جانم اوست / دردمند و خسته ام ، درمانم اوست
45) هرکه درمان کرد مر ، جان مرا / برد گنج و در و مرجان مرا
46) جمله گفتندش که جانبازی کنیم / فهم گرد آریم و انبازی کنیم
47) هر یکی از ما مسیح عالمی است / هر الم را در کف ما مرهمی است
48) “گر خدا خواهد” نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر
49) ترک استثنا مرادم قسوتی است / نی همین گفتن که عارض حالتی است
50) ای بسی ناورده استثنا بگفت / جان او با جان استثناست جفت
51) هر چه کردند از علاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت ، ناروا
52) آن کنیزک از مرض ، چون موی شد / چشم شه از اشک خون ، چون جوی شد
53) از قضا سرکنگبین ، صفرا نمود / روغن بادام ، خشکی می نمود
54) از هلیله قبض شد ، اطلاق رفت / آب ، آتش را مدد شد همچو نفت
بشنوید ای دوستان این داستان / خود حقیقت نقد حال ماست آن
ای دوستان ، این حکایت را گوش کنید که حقیقتا احوال درونی ما آدمیان در این حکایت مورد بررسی و نقد قرار گرفته است .
بود شاهی در زمانی پیش از این / ملک دنیا بودش و هم ملک دین
در زمانهای پیشین شاهی بود که هم در دنیا فرمانروائی داشت و هم در دین ، یعنی نیکبختی دو سرا ی را دارا بود .
اتفاقا شاه روزی شد سوار / با خواص خویش از بهر شکار
اتفاقا روزی آن شاه به همراه خادمان ویژه خود سوار بر مرکب خود شد و عزم شکار کرد .
یک کنیزک دید شه بر شاهراه / شد غلام آن کنیزک جان شاه
شاه کنیزکی را بر شاهراهی دید و بلافاصله جان شاه ، شیفته و شیدای آن کنیزک شد .
مرغ جانش در قفس چون می طپید/ داد مال و آن کنیزک را خرید
چون پرنده روح شاه در قفس تن ، بال بال می زد ، مالی داد و آن کنیزک را برای خود خرید .
چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک از قضا بیمار شد
پس از آنکه شاه آن کنیزک را خرید و از وصال او برخوردار شد ، اتفاقا آن کنیزک دچار بیماری شد .
آن یکی خر داشت پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود
مثال ، شخصی خری داشت اما پالان نداشت ، همینکه پالانی تهیه کرد ، گرگ آمد و خرش را صید کرد و با خود برد .
کوزه بودش آب می نامد به دست / آب را چون یافت خود کوزه شکست
مثال دیگر ، شخصی کوزه ای داشت ولی هر چه می گشت آب نمی یافت و همینکه آب را یافت کوزه اش شکسته شد .
– دو تمثیل بالا در بیان این مطلب است که انسان در هیچ لحظه ای در این دنیا بطور کامل مقصودش حاصل نیاید ، چرا که انسان همیشه آرزوهای حاصل نشده دارد .
شه ، طبیبان جمع کرد از چپ و راست / گفت جان هردو در دست شماست
شاه ، اطبا را از همه طرف به سوی خود فرا خواند و گفت ، بقای جان من و این کنیزک در دست شماست ( مراد از طبیبان ، مدعیان ارشاد و نجات آدمیان است )
جان من سهل است جان جانم اوست / دردمند و خسته ام ، درمانم اوست
شاه به اطبا گفت ، جان من در مقابل جان کنیزک ارزشی ندارد بلکه در حقیقت جان جانم هموست و من فردی دردمند و خسته و زارم و تنها مایه درمانم اوست .
هر که درمان کرد مر جان مرا / برد گنج و در و مرجان مرا
اگر هر یک از شما اطبا ، جان مرا درمان کنید ، گنجینه و مروارید و مرجان مرا تصاحب خواهد کرد .
جمله گفتندش که جانبازی کنیم / فهم گرد آریم و انبازی کنیم
آن اطبا همگی گفتند : شاها ! برای درمان این کنیزک در حد جان می کوشیم و با یکدیگر همراهی و همفکری می کنیم تا او درمان شود .
هر یکی از ما مسیح عالمی است / هر الم را در کف ما مرهمی است
آن اطبا گفتند : هر یک از ما مسیح دانشمند ( یا مسیح جهانیان ) است و برای هر درد ، دوا و درمانی داریم .
“گر خدا خواهد” نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر
چون آن حکیمان خودبین و مغرور به مهارت و حذاقت خود اعتماد داشتند ، مشیت قاهر الهی را که فوق الاسباب است نادیده گرفتند ، پس خداوند نیز عجز و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد . “بطر به معنی خودبینی و خودپسندی است”
ترک استثنا مرادم قسوتی است / نی همین گفتن که عارض حالتی است
منظورم از بی اعتنا شدن به انشاء الله آن حالت قساوت و غفلتی است که بر دل آدمی چیره می آید و نه گفتن زبانی این عبارت که امری عرضی است .
– در نزد عرفا حال و نیت قلبی معتبر است نه ظواهر اعمال ، استثناء به معنی انشاء الله گفتن است ، همانطور که در آیه 18 سوره قلم می فرماید ” انشاء الله نگفتند “
ای بسی ناورده استثنا بگفت / جان او با جان استثناست جفت
چه بسیارند کسانی که کلمه انشاء الله را بی آنکه به زبان آورند ، جان و روحشان با حقیقت آن قرین است بطوریکه حدوث هر امری را معلق به مشیت الهی می دانند . ( عارف بالله موثر حقیقی را در عالم فقط ذات احدیت داند و بس ) .
هرچه کردند از علاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت ناروا
طبیبان هر چه در راه درمان و شفای کنیزک کوشیدند توفیقی نیافتند و رنج و درد او بیشتر شد و در نتیجه حاچت شاه برآورده نگشت زیرا مشیت قاهر الهی را نادیده گرفته بودند و بر حذاقت خود مفتون شده بودند .
آن کنیزک از مرض چون موی شد / چشم شه از اشک خون چون جوی شد
کنیزک از شدت بیماری چنان نحیف شد که گوئی موئی بیش نیست و چشمان شاه از اشک خونین مانند جویبار شد .
از قضا سرکنگبین صفرا نمود / روغن بادام خشکی می نمود
قضای الهی چنین اقتضا کرد که سرکنگبین با آنکه طبعا دافع صفراست ولی در مورد این کنیزک قضیه برعکس شد و موجب فزونی صفرایش شد و نیز روغن بادام که طبعا ملین و روان کننده مزاج است موجب خشکی و یبوست بیشتر شد . [ سرکنگبین = شربتی است که معمولا از شکر و سرکه می پزند و گاهی هم در قدیم به جای شکر ، عسل بکار می بردند . اطباء قدیم آن را دافع صفرا دانسته اند ، سکنجبین ]
از هلیله قبض شد اطلاق رفت / آب آتش را مدد شد همچو نفت
همینطور هلیله به جای آنکه لینت دهد و شکم را روان کند موجب خشکی و یبوست شد و آب به جای آنکه آتش را خاموش کند مانند نفت شعله آن را تیزترکرد و پرلهیب تر کرد . [ هلیله = میوۀ درختی است بزرگ ، دارای برگ های بلند و باریک که میوۀ آن به شکلِ خوشه است و انواعِ آن عبارتند از کابلی ، زرد ، هندی و سیاه چینی . هلیله از انواعِ داروهای لینت دهنده و روان کنندۀ مزاج است / قبض = گرفتگی و خشکی روده ، یبوست / اِطلاق = روانی شکم ، رها کردن ، از بند گشادن ]
دکلمه رفتن شاه به شکارگاه و دیدن کنیزک
دیدگاهتان را بنویسید