معنویت نتیجه‌ی عقلانیت عمیق است

الف) هر موجودی، در عالمِ وجود، با همه‌ی موجوداتِ دیگر پیوند و همبستگی دارد، چنان که سر سوزنی دگرگونی در هر موجود دیگر دگرگونی‌ای در آن موجود پدید می‌آورد. بنابراین، چند و چونِ وجود و استمرار بقإ هر موجود به چند و چون ساختار و کارکرد کل عالم بستگی دارد. فهم این پیوند استوار و همبستگیِ ناگسستنی با کل سبب می شود که هریک از ما خود را شکوفه ای شکفته بر درخت هستی ببیند که همه چیز خود را وام دار این درخت است. نتیجه ” عشق به کل” عاشق آن باش که همیشه در آغوش اویی!

ب) هیچ موجودی ثبات و قرار ندارد و در دو لحظه ی متوالی بر یک صورت و سیرت نمی‌ماند. توفانی بینهایت عظیم در چهار سوی جهان هستی می‌توفد و همه چیز را دست خوش تغییر، دگرگونی، تحوّل، تبدّل، سَیَلان، و صیرورت می‌سازد و هیچ چیز را به حال و وضعی که دارد وا نمی‌نهد، هر چیز می‌آید که برود و هیچ چیز نیامده است که بماند. فقط کل است که می‌ماند. هر یک از اجزاء در همان آن که به تو سلام می گوید با تو وداع می‌کند. درود همان و بدرود همان.
نتیجه : “نادل بستگی به اجزاء”، دل مبند به آن که تا آغوش به روی او می‌گشایی ناپدید می شود!

پ) با این که هیچ جزء از اجزاء عالم ثبات و قرار ندارد، چنین نیست که دگرگون سازیِ همه‌ی اجزاء از فرد آدمی ساخته باشد.
برای هر فردِ آدمی پاره ای از چیزها، به دست خود او دگرگونی پذیرند، و بقیه دگرگونی ناپذیر، دگرگونی ناپذیرها را به بهترین نحو بپذیر!، و فرقِ این دو را درست فهم کن و تشخیص ده! تا مبادا که دگرگونی پذیری را دگرگونی ناپذیر و / یا دگرگونی ناپذیری را دگرگونی پذیر بپنداری، به بهترین صورت دگرگون کردنِ دگرگونی پذیرها شجاعت می خواهد، به بهترین نحو پذیرفتن دگرگونی ناپذیرها صبر می طلبد و فهم و تشخیص این دو دسته بصیرت و توجه لازم دارد. پس شجاع باش و صبور و بصیر و متوجه.

ت) هیچ انسانی نمی‌تواند به همه‌ی خواسته‌های خود برسد. پس باید در میان خواسته‌های خود دست به گزینش بزند، برگزیده ها را پی گیرد و بقیه را رها کند. اما هر گزینشی نیازمند ملاک و معیاری است تا بر اساسِ آن دریابیم که چه را برگزینیم و چه را وانهیم این ملاک و معیار فقط نیاز بدن، ذهن، و روان است. بنابراین، فقط خواسته‌هایی را برگزین که بدن و / یا ذهن و/ یا روان ات به آن ها نیاز دارد. وبقیه را و البته وانهادن خواسته‌هایی که برآوردن شان نیازی را مرتفع نمی‌کند آشتی ِ تو را با جهان صد چندان می‌کند.

ث) خود جهان نیست که به آدمی بهروزی یا خوشی یا شادی یا رضایت یا لذت می‌دهد. یا هر یک از این ها را از آدمی مضایقه و دریغ می‌کند. نگرشِ آدمی به جهان است که چنین می‌کند. چرا کسی خود را به آب و آتش می‌زند و به در و دیوار می‌کوبد و حتی از حق کشی و ظلم روی گردان نیست برای آن که به قدرت یا شهرت برسد. و کسی دیگر از قدرت یا شهرت می‌رمد و می‌گریزد؟ چون نگرش های این دو به قدرت یا شهرت متفاوت‌اند. یکی را داشتن قدرت یا شهرت لذت می‌بخشد و دیگری را نداشتن قدرت یا شهرت. پس، دگرگون سازی را به دگرگون سازیِ جهان منحصر نباید کرد. دگرگون سازیِ جهان نگری از دگرگون سازی جهان مهمتر و حیاتی‌تر است.

همین پنج یافته و دست‌آوردِ عقلی زمینه‌ساز چیزی می‌شود که از آن به معنویت تعبیر می‌کنیم، و از این رو است که بارها گفته‌ام که معنویت را می‌توان نتیجه‌ی عقلانیت عمیق تلقی کرد.


✍️ استاد مصطفی ملکیان

اپلیکیشن نینوایان، حامد امجدیان


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *