بحث از مکتب اقتصادی اسلام با بحث پیرامون سایر مکاتب اقتصادی متفاوت است. کسی که در مورد اقتصاد اسلامی مطالعه می کند، با یک سیستم تنظیم یافته و کامل مواجه است. تنها وظیفه او این است که این قوانین مدون را کشف و تعیین نماید و غبار تاریخ را از چهره آنها بزداید و از نتیجه گیری های اشتباهی که گذشتگان مرتکب شده اند اجتناب کند.
بنابراین نقش یک اقتصاددان مسلمان، نقش یک کاشف است و نقش اقتصاددانان مکاتب دیگر نقش مخترعی است که چیز جدیدی را به وجود می آورند؛ از این رو هریک از این دو، ویژگی های خاص خود را داراست.
در مسیر اختراع – پی ریزی یک ساختمان اقتصادی – افکار و نظرات سیر طبیعی خود را ادامه می دهد و حقایق آفرینش بشر را بررسی می نماید. سپس به وضع اصول و قواعدی می پردازد و همین اصول است که مبنای روبناهای حقوقی می گردد. نتیجه آنکه در تدوین از اصول به فروع می رسیم.
اما مسیر اکتشاف مطالعه غیر از این است. در مقام اكتشاف به جای تحقیق مستقیم در سیستم اقتصادی باید در به بررسی روبناهای قوانین تفصیلی پرداخت، تا از طریق شناخت روبناها به اصول دست بیابیم. پس این حرکت سه مرحله دارد: اول: بررسی قوانین. دوم: کشف اصول مکتب اقتصادی و در مرحله سوم از طریق اصول مکتبی، مبانی نظری سیستم اقتصادی به دست می آید.
گرچه اسلام در برخی از موارد صراحتا به پاره ای از اصول سیستم اقتصادی مستقیما اشاره کرده است، اما شناخت کامل سیستم اقتصادی از همان طریقی که ذکر آن گذشت، میسر است.
پس نتیجه می گیریم که چون قواعد سیستم اقتصادی اسلام غیر مستقیم شناخته می شود، لذا گاه می شود که شناخت ها با یکدیگر متفاوت هستند.
دیدگاهتان را بنویسید