اگر چه طرح فوق به طور جزئی صادق است، ولی حاوی تناقضی میان تولید و تقاضا در نظام سرمایه داری است. تقاضا در مکتب سرمایه داری به جای آنکه بیانگر نیازهای بشری باشد، بیشتر از قدرت خرید طبقه ای خاص خبر می دهد، زیرا تنها تقاضاهایی بها را افزایش می دهند که پشتوانه پولی و قدرت خرید همراه آنها باشد. بنابراین نیازها و تقاضاهایی که از چنین پشتوانه ای برخوردار نیستند، در میزان قيمتها و به تبع آن در سطح تولید تأثیری نمی گذارند. تنها پاسخی که به این گونه تقاضاها از سوی واحدهای تولید ارائه می گردد، بی تفاوتی و بی توجهی است. روشن است که قدرت خرید تنها در اختیار قشر مرفه جامعه که اقلیت مردم را تشکیل می دهند، قرار دارد. این طبقه هستند که خواست خویش را بر قیمتها تحمیل می نمایند و کارخانه ها برای تأمین نیازهای آنان کار می کنند. از آن جایی که این اقلیت می تواند تمام کالاهای غیر ضروری را برای خود تهیه کند، ولی در مقابل اکثریت تھی دست، حتی از تهیه کالاهای ضروری به طور کامل عاجز است؛ لذا کلیه امکانات تولیدی صرف ساختن کالای مورد نیاز این طبقه می شود و دیگر توجهی به برآوردن نیازهای عمومی افراد جامعه نخواهد شد، مگر در حدودی که نیروی کارگر به حیات خود ادامه دهد، تا بتواند بازار را انباشته از کالاهای تجملاتی نماید، در حالی که احتیاجات اولیه مردم تأمین نشده است.
دیدگاهتان را بنویسید