انتقادات مخالفین مالکیت ارضی، یا نسبت به واقعیت تاریخی آن است و با آنکه اصولا مالكیت زمین را مخالف مبانی عدالت اجتماعی می شمارند. این گروه بر این عقیده اند که تاریخ مالکیت ارضی از زمانی آغاز می شود که پای اعمال زور و غصب حقوق دیگران به میان آمد و تقسیم ظالمانه زمین معلول همین عامل است.
حق این است که از نظر تاریخی نمی توان انکار کرد که غصب و اعمال قدرت تأثیرات بسیاری در مالکیت زمین داشته است، ولی این عقیده نحوه پیدایش مالکیت و حقوق خصوصی را روشن نمی کند؛ زیرا غصب و اعمال زور آنگاه معنا پیدا می کند که مالكيت و حقی از پیش فرض شده باشد؛ لذا برای تفسیر تاریخی مسئله باید قبل از دخالت زور و غصب، حقوقی را بر اساس کار مفروض گرفت. به نظر می رسد که غاصبین نیز در بدو امر خود با احیاء زمین هایی به گسترش امکانات و توانایی خویش پرداخته اند و پس از آن به فکر دستیابی به اراضی دیگران افتاده اند. پس پیش از آنکه تجاوز به اراضی سایرین مطرح باشد، لزوما یک نظام ساده توزیع بر مبنای حقوق شخصی و خصوصی وجود داشته است. بنابراین، احیاء یگانه سبب پیدایش حقوق فردی در زمین است و عوامل دیگر به منزله عوامل درجه دوم به تدریج جانشین عامل اصلی شدند و از اینجا بود که تاریخ مالكيت خصوصی آکنده از ظلم و احتکار گشت. د اسلام با آمدن خود، نقش طبیعی و اصلی احیاء را باز گرداند و اسباب و عوامل دیگر را کنار زد.
اما گروه دیگر (سوسیالیسم کشاورزی که مالکیت ارضی را مخالف باعدالت می دانند، معتقدند که زمین ثروتی طبیعی و خداداد است؛ بنابراین کسی نمی تواند به بهای محرومیت دیگران در آن تصرفی بنماید. دامان نظریه اسلام را نمی گیرد؛ زیرا از نظر اسلام زمین به صورت طبیعی ملک خصوصی احدی نیست، بلکه در تملک امام است. حتی با احیاء نمودن آن، نحوه مالكيت تغییر نخواهد کرد. اما این بی انصافی است که احیاء کننده زمین که متحمل زحماتی شده است با دیگران که اصلا کاری نکرده اند، برابر باشد؛ از این رو اسلام برای احیاگر حقوق و مزایایی نسبت به دیگران قائل شده است و از لحاظ نظری (فقهی) به امام اختیار اخذ مالیات داده است. بدیهی است که با از بین رفتن آثار کار بر روی زمین، این حقوق نیز منتفی می گردد.
دیدگاهتان را بنویسید