سبد خرید شما در حال حاضر خالی است!
نویسنده: حامد امجدیان
-
هرآن ممکن بود اشرار بریزند …
مسیر پرخطری بود. هرآن ممکن بود اشرار بریزند جلوی ماشینشان یا حتی گروگانشان بگیرند. هربار که حاجی از کرمان بلند میشد میرفت زاهدان برای سرکشی، همین کار را می کرد. نه محافظ با خودش میبرد، نه از ماشین های گشتی استفاده می کرد. راه طوری بود که حتی رده های پایین فرماندهی هم باید محافظ…
-
خیلی هنر کنیم، نصفه شب …
خیلی هنر کنیم، نصفه شب دل از رختخواب می کنیم؛ آن هم اگر خسته و کوفته نباشیم؛ اما حاجی مثل ما نبود. روز درگیر مبارزه با اشرار شرق بود، دل شب هم بلند میشد. از آخر شب که وقت استراحت بود تا اذان صبح چند بار بیدار میشد. دو رکعت نافله شب می خواند و…
-
سه راه دشتک …
سه راه دشتک، مرز ایران، افغانستان و پاکستان، ناامن ترین نقطه؛ جایی که امنیتش دست های فرمانده قرارگاه قدس را می بوسید. نماینده ولی فقیه بودم. به حاجی گفتم میخوام به منطقه توجیه شم. خودش پیش قدم شد. آن موقع سرتیپ بود. درجه هایش را گند و گذاشت توی جیبش. سه چهار ساعت توی جاده…