سبد خرید شما در حال حاضر خالی است!
نویسنده: حامد امجدیان
-
حاج قاسم سه بار زنگ زده
حاج قاسم سه بار زنگ زده، حتما کار مهمی داره. تازه از سر کار برگشته بودم. همسرم می خواست که با حاجی تماس بگیرم، اما ياد برخورد تندش افتادم و بی اعتنا از کنار تلفن گذشتم. دوباره تلفن به صدا در آمد. گوشی را برداشتم. خودش بود. بعد از حال و احوال به خاطر کاری…
-
وقتی ابروهایش مساوی نبود
وقتی ابروهایش مساوی نبود؛ یکی میرفت بالا و یکی می آمد پایین، حساب کار خودمان را می کردیم. تمام بچه ها میدانستند این طور وقتها حاجی جدیتش را رو کرده است؛ اما بیشتر وقتها شیرین بود و مهربان. حتی لحظاتی هم که جدیتش بروز می کرد، پر بود از مهر و عطوفت. حاجی، ریاضی اش…
-
احضاریه برای حاج قاسم آمده بود!
حالا که برگشته بود نه تنها مدال افتخار آماده نکرده بودند، که احضاریه | هم برایش آمده بود. قاسم فرزند حسن را خواسته بودند دادگاه به جرم ورود بدون هماهنگی و عملیات برون مرزی با جوابی که داده بود، سیستم قضایی نیروهای مسلح را قانع کرده بود: نمی توانستم صبر کنم هماهنگی نظامی انجام شود،…