سبد خرید شما در حال حاضر خالی است!
نویسنده: حامد امجدیان
-
اسمش ناصر توبه ای ها بود
اسمش ناصر توبه ای ها بود؛ فرمانده یکی از گردانهای لشکر ۴۱ نارالله . قطع نخاع شده بود، بی حرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید می رفت اصفهان خانه اش. همین که می رسید، به همسر ناصر میگفت: توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.» اول از همه حمام را…
-
در و دیوار سیاه پوش عزای دختر
درودیوار سیاه پوش عزای دختر پیامبر ب است. چند سال بیشتر از جنگ نگذشته که فرمانده لشکر را دعوت کرده اند برای سخنرانی مردم، خانواده شهدا، رزمندگان همه و همه منتظر نشسته اند تا از زبان حاج قاسم خاطره بشنوند. حاجی از که بگوید بهتر از زهرای اطهر ؟ از مادری کردنهایش برای بسیجی ها،…
-
جنگ که تمام شد
جنگ که تمام شد خاکریز رزم را که ترک نکرد هیچ، فرمانده یک خاکریز دیگر هم شد. از سال ۱۳۶۸ مرکز حفظ آثار دفاع مقدس کرمان را پایه ریزی کرد. کنگره شهدای استان های کرمان و سیستان و بلوچستان را تشکیل داد و گفت باید برای شهدا کتاب بنویسیم. تیم آقای سرهنگی را با بهترین…